نکو نویس

بدک نیست

نکو نویس

بدک نیست

وصیت

 


 من از آنکه گردم به مستی هلاک

به ایین مستان بریدم به خاک

به آب خرابات غسلم دهید

پس آنگاه بر دوش مستم نهید

به تابوتی از چوب تاکم کنید

به راه خرابات خاکم کنید

مریزید بر گور من جز شراب

میارید در ماتمم جز رباب

مبادا عزیزان که در مرگ من

بنالد بجز مطرب و چنگ زن

تو خود حافظا سر ز مستی متاب

که سلطان نخواهد خراج از خراب

حافظ  

 

بدون شرح

 
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم.

گاهی اوقات آدم احساس می‌کند قسمتی از زوایای درونی‌اش مجهول مانده یعنی در قید یک کرشمه‌ای گیر کرده، می‌فهمید که؟ البته نمی‌دانم نوشتن هم بتواند دردی دوا کند یا اصلاً زوایایی روشن کند...
شعر عنوان هم از رمضانی فرخانی است با منظور دیگری، اما در این وبلاگ منظورش را به نفع تغییر دادم!
به‌روز شدن این وبلاگ از ثانیه تا روز و هفته و ماه و سال خواهدبود!
بسته به کرم او و حال ما!
کامنت هر مطلب را برای خودش بگذارید می‌خوانمشان!
یادم رفت بگویم؛ در این نوشته‌ها دنبال مخاطب خاصی نگردید!