نکو نویس

بدک نیست

نکو نویس

بدک نیست

عاشقانه

×××××××
غزل غزل برای تو شعر محبت میخونم
یادت باشه که تا ابد عاشق جشمات میمونم
×××××××
سبد سبد برای تو از باغ دل گل میچینم
برای هدیه کردنش لازمه پیشت بشینم
×××××××
آخر یه روز این دلم و میدم برای دل تو
مخفی نکن خوب میدونم ‘ شدم همه حاصل تو

 

 

A friend is someone who knows
the song in your heart
and can sing it back to you
when you have forgotten
the words.;

--  Unknown

یه دوست، فردی هست که آهنگ قلبت رو می دونه

و می تونه وقتی تو کلمات رو فراموش می کنی

اونا رو واسه ات بخونه

/////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

عاشقانه

ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شایدم بخشیده از اندوه پیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم ز آلودگی ها کرده پاک
ای تپش های تن سوزان من
آتشی در سایه مژگان من
ای ز گندمزار ها سرشارتر
ای ز زرین شاخه ها پر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردید ها
با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر ‚ جز درد خوشبختیم نیست
ای دلتنگ من و این بار نور ؟
هایهوی زندگی در قعر گور ؟
ای دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پیش از اینت گر که در خود داشتم
هر کسی را تو نمی انگاشتم
درد تاریکیست درد خواستن
رفتن و بیهوده خود را کاستن
 سرنهادن بر سیه دل سینه ها
سینه آلودن به چرک کینه ها
در نوازش  ‚ نیش ماران یافتن
زهر در لبخند یاران یافتن
زر نهادن در کف طرارها
گمشدن در پهنه بازارها
آه ای با جان من آمیخته
ای مرا از گور من انگیخته
 چون ستاره با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهاییم خاموشی گرفت
........................................................................................................................................................................
 
      خوشا اشکی که چشمانش تو باشی

                                                            خوشا دردی که درمانش تو باشی

     خوشا قلبی که سلطانش تو باشی

                                                           خوشا ابری که بارانش تو باشی

................................................................................................................................................................

سوگیلیم عشق اولماسا

                وارلیق بوتون افساندی 

                          عشقدن محروم اولان

                                 انسانلار  بی گانه دی   

..........................................................................................................................................

پرنده داد می زند که من یک پرنده ام

نخستین روزی که نگاهم به نگاهت افتاد شاید برای اولین بار

            رنگ از چهرهام پرید و چشمانم رنگ عشق را گرفت و قلبم به

            تپشهای عاشقانه ای از تو حمایت می کند .

           باور کن که سر افراز تو هستم و نیاز با تو بودن هر روزاز قلب و

          روحم زبانه می کشد باور کن اگر روزی از تو جدا شوم به جمع

          بیگانگان پناه اوردم .

          از انجا که جز غم و اندوه در خلوت برای متروک قلبت از من نشانی

         نیست اما من می خواهم باز همدم تو باشم

 

///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

 

عشق هدیه ای نمی دهد مگر از گوهر ذات خویش

و هدیه ای نمی پذیرد مگر مگر از گوهر ذات خویش

عشق نه مالک است و نه مملوک

زیرا عشق برای عشق کافیست

    هنوز هم بهانه هایی برای زنده بودن هست بهانه هایی هرچند کوچک ...

                                    

                                        زندگی همچنان جریان دارد

                                           

                                            باید قوی باشم

                                             

                                                     باید قوی باشم

                                                     

                                                            باید قوی باشم

                                             .........................................................................

       

اگر پشه ها

 نبودند

هیچ کس در مازندران پیر نمی شد!

دریای نوشهر

 

 

هر چی آرزوی خوبه مال تو...
هر چی که خاطره داری مال من...

اون روزای عاشقونه مال تو...
این شبای بی قراری مال من..

منمو حسرت با تو ما شدن...
تویی و بدون من رها شدن...

آخره غربت دنیاست مگه نه...
اول دوراهی اشنا شدن...

تو نگاه آخر تو آسمون خونه نشین بود...
دلتو شکسته بودن همه قصه همین بود...

می تونستم با تو باشم مثل سایه مثل رویا...
اما بیدارم و بی تو مثل تو تنهای تنها...


هرچی آرزوی خوبه مال تو....
هرچی کا خاطره داری مال من...

اون روزای عاشقونه مال تو...
این شبای بی قراری مال من...

............................................................................................................................................../

//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////.

 

/././././././././././././././././././././././././././././././././././././././././././././././././././././././././././././././././.

 

وداع..

من شلوارک پامه..دستمو می ذارم رو زانوم..خون میاد از دستم میریزه

رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا..قشنگه مسیر حرکتش..

حیف که چشمات بسته است و نمی تونی ببینی..

تو بغلم کردی..می بینی که سرد شدم..محکم تر بغلم میکنی که گرم بشم..

می بینی نا منظم نفس می کشم..تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت.

می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی سرد تر میشم..

می بینی دیگه نفس نمی کشم..

چشماتو باز میکنی می بینی من مردم..

می دونی ؟ من می ترسیدم خودمو بکشم از سرد شدن ..از تنهایی مردن..

از خون دیدن..وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم..

مردن خوب بود ارومه اروم...

گریه نکن دیگه..من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم خوشگل شدیاااا

بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی..

گریه نکن دیگه خب؟ دلم می شکنه..

دل روح نازکه.. نشکونش خب؟؟

عاقبت می یابمت در غربت آهی سپید

سال ها پنهان شدی پشت گلوگاهی سپید

خسته و دلگیرم از شب های تاریک و سیاه

مانده ام در انتظار تابش ماهی سپید

گم شدم در یک کلاف از این همه بیراهه ها

آرزومند عبوری هستم از راهی سپید

گفته ای از قله های دور می آیی ، ولی

تا کنون لب تشنه ماندم من لب چاهی سپید

می سرایم روز و شب چشمان زیبای تورا

گاهگاهی با ردیف و قافیه ، گاهی سپید !

امیرهادی عزیزم ، یکتای من

دوستت دارم

آی آسمون دلم گرفت ببار برام دوباره

 

دلم واسه نگاهش و خنده هاش بیقراره

 

ببار واسه باریدنت از من نخواه بهونه

 

دلم می خواد داد بزنم نبودنت زندونه

 

 

گفتی بگذر از من و از خاطره هامان

دیگر به اجابت نرسد دست دعامان

گفتم که به یاد غم تو شاعرم اما...

گفتی نکند قصه شود پنجره هامان ؟؟

از حرف تو دلگیر شدم هیچ نگفتم

تا گوش کسی نشنود این بغض رهامان

دلخوش به هم هستیم و غمی چون غم ما نیست

بی بال و پریم و چه هوایی ست هوامان!!

این زخم قدیمی چه سری باز نموده

از بس که که صبور است و صبور است دلامان

با هیچ کسی هیچ نگفتیم و بگوییم

لطفی ست در این قصه ی بی حرف و صدامان

تقدیر چنین است بسوزیم و بسازیم

شاید به اجابت برسد دست دعامان

انگار نه انگار که یک شاعر زخمی

غم میخورد از سفره ی بی نان و نوامان

...

تقدیم به سلطان قلبم : نگار عزیز

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد